آیلینآیلین، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره

هستی من

زندگی را با وجود تو دوست دارم

    هنوز هم زیباترین آوای دنیا  برایم شنیدن خنده های توست   هنوز هم زیباترین طلوع برایم طلوع چشمان زیبای توست   هنوز هم غم انگیز ترین اتفاق برایم صورت اندوه ناک توست    هنوز هم آغوشت برایم مقدس و دستانت زندگی بخش به جان من است   هنوز هم در کوچه های خلوت عاشقی ، در میان سکوت بوسه هایمان زندگی میکنم   شاید رهگذری مژده ای  از رویای ماندگار و عشق جاودانه ام ، به همراه بیاورد...    ...
23 فروردين 1391

بدون عنوان

ساعت ٨ عصر رسیدیم خونه،نازگلم تو بیرون خوابش میومد وقتی رسید خونه خواب از سرش پرید با بابایی شروع به بازی کردن کرد بماند که بابایی از اینکه اون همه پول واسه وسایل  دادم عصبانی بود منم در قبال عصبانیت بابایی گفتم خوب دخترمه دوست دارم همه چیزش خوب باشه فدای سرش اینا چیزی نیستن جونمو واسش میدم بابایی با حالت اخم بهم گفت پس من چی برای اینکه ناراحت نشه گفتم  برای تو هم همین طورم دلش جاش اومد آی بابایی حسود   ...
22 فروردين 1391

بدون عنوان

دیروز قرار بود با دخملی و مامان جونی بریم بازار برای خرید وسایل تزیینی دخملی صبحی که دیر بیدار شده بودم عجله ای کیفمو عوض کردم تا وقتی که نازگلمو بغل میکنم کیفم اذیتم نکنه که کارت بانکیمو تو کیفم جا گذاشتم تو سرویس یادم افتاد وگفتم دیگه تموم شد موند برای روز بعدی بعد از ظهری هم به فکرم رسید میرم خونه مامان جونی ،دخملی و مامان جونی اماده میشن باهم میریم اول کارتمو برمی دارم بعدا از اونجا میریم که اون کارم هم کردیم وقتی رسیدم خونه دیدم بابایی تازه از سرکار رسیده منم تعجب کردم یه ایییییییییی گفتم و از بابایی پرسیدم تو قرار بود دیر بیای چی شده پس زود اومدی بابایی هم گفت لباس فوتبالمو خونه جا گذاشتمو امروز هم فوتبال داریم ،من فکر میکردم ف...
22 فروردين 1391

چشمان تو شعری از فریدون

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد! همه اندیشه ام اندیشهء فرداست، وجودم از تمنای تو سرشار است، زمان-در بستر شب-خواب وبیدار است، هوا آرام،شب خاموش،راه آسمانها باز... خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز... رود آنجا که می بافند کولیهای جادو،گیسوی شب را همان جاها که شبها در رواق کهکشانها عود می سوزند: همان جاها که اخترها به بام قصرها،مشعل می افروزند: همین فردا که راه خواب من بسته است، همین فرداکه روی پردهءپندار من پیداست همین فردا که ما را روز دیدار است! همین فردا که ما را روز آغوش ونوازشهاست! همین فردا، همین فردا... ...من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد! زمان در بستر شب خواب وبیدار اس...
22 فروردين 1391

گل همه رنگش خوبه

گل همه رنگش خوبه بچه زرنگش خوبه تو کتابا نوشته تنبلی کاره زشته تنبل همیشه خوابه جاش توی رختخوابه پاشوپاشو صداش کن از رخت خواب جداش کن بشور دستو رویش شانه بزن به مویش   ...
22 فروردين 1391

حیوانات

خانم بز ناقلا                                                         رفته برای چرا                                               چه قدر شاد وشنگ...
22 فروردين 1391

درخت ها

لی‌لی، لی‌لی، های های گریه کنیم! وای وای! گریه چرا؟   چون که رفیق ناز ما مریض است. دوست تمام بچه‌ها مریض است.   دست و بالش شکسته شاخه‌ی سبز پارسالش شکسته     گریه کنیم، مریض شده، وای وای درخت نازنینی بود، های های   با باد که هم‌بازی می‌شد خواننده‌ی نازی می‌شد   سایه‌ای داشت، صفایی داشت دور و برش چه جایی داشت   آهای درخت مهربان نرو، تو شهر ما بمان   باران می‌آد آب می‌خوری باد که بیاد تاب می‌خوری ...
22 فروردين 1391

یازده ماهگی دخملی و شیطنت هاش

سلام زیباترین دریچه نگاهم سلام شکوفه خوشرنگ زندگیم                                               سلام دخترم   امروز یازدهمین ماه گرد زندگی توست و تو بر فراز بلندترین قله قلبمان طنین عشق را می نوازی و شیرین ترین و ماندگارترین لحظات را برایمان ترسیم می کنی و آرام آرام بزرگ می شوی و ما را در خلقت خالقمان افسون تر می کنی دختر عزیزم هر روز که می گذرد قلبمان بیشتر از تو لبریز ...
21 فروردين 1391

بیدارشدن دخملی اول صبحی

دخملی که بعد از ظهری نخوابیده بود وقتی برگشتیم خونه از ساعت ٧:٣٠ تا ٤:٣٠ صبح خوابید منم که خسته شده بودم اصلا نایه بلند شدن رو نداشتم بیدار شدم جاشو عوض کردم و براش می می دادم توبغلم گرفتم دوتایی با هم خوابیدیم   نمیدونید چه کیفی داره وقتی صدای نفس های دخملیرو می شنوم و حسش میکنم عزیزم دوست دارم ...
21 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هستی من می باشد